من ماندانا آینهچیان هستم و در کنش و واکنش نسبت به جهان هستی، از دو ابزار استفاده می کنم: دوربین و قلم (بخوانید صفحه کلید).
در مسیر زندگیام از این آبادیها گذشتهام: کلاسهای گرافیک دانشگاه آزاد، آژانس تبلیغاتی سیته، انتشارات تخصصی سیته، جبههی سبز ایران (نخستین و شاید بزرگترین سازمان مردم-نهاد محیط زیستی ایران)، رشتهی سیستمهای محاسباتی و اطلاعاتی کسب و کار دانشگاه ولز، کارگاههای عکاسی آقای علی رئیس شقاقی، کارگاههای داستان نویسی آقای محمد محمدعلی و البته کتابها و وبسایتهای گوناگون… تا احساس کنم زندهام، از جهان تأثیر میگیرم و بر جهان تأثیر میگذارم.
و حالا، آن چه که تاکنون شدهام و به دست آوردهام را، اینجا، در قلمروام با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
سالها پیش در کتاب «ایران باستان» نوشتهی ماریژان موله و ترجمهی دکتر ژاله آموزگار خواندم که روزگاری مردمانی در نجد ایران زندگی میکردند با این باور که برای برقراری عدل در جامعه، میبایست زمینهای زیر کشت گندم را افزایش داد؛ و این یعنی ایجاد کار، درآمد و ثروت، تولید و فراهم بودن غذا برای همه، گویی بسیاری از دغدغههای انسان و بهانههای نفرت و جنگ را از ریشه میخشکاند.
با نفوذ هر چه بیشتر اینترنت در زندگی و افزایش تعداد کاربران شبکههای اجتماعی، خبرنگارِ درون من که هرگز فرصتی جدی برای ابراز وجود و پیشرفت را پیدا نکرده بود، توانست گاهی خودی نشان دهد و اخبار مورد علاقهاش را از طریق وبلاگ، ایمیل، شبکههای اجتماعی و دیگر پیامرسانهای اینترنتی انتشار دهد و دوستان همفکر بیشتری پیدا کند. این فعالیتها در نهایت به یک کانال تخصصی بدل شد، برای مخاطبان علاقمند به رویدادهای فرهنگی و هنری با نام «ساکنان طبقات ۴ و ۵ هرم مزلو».
دوربین آنالوگ مینولتای عزیزم نخستین همراه من بود در مسیر ثبت آنچه که میدیدم و احساس میکردم. بعدها بسته به شرایط و امکانات زمان، سر و کلهی دوربین دیجیتال و دوربین تلفنهای همراه پیدا شد که تعداد تصاویر دیده شده و ثبت نشدهی زندگی همهی ما را به شدت کاهش داد.
دست گرفتنِ دوربین، برای من تنها به کشف لذت عکاسی محدود نشد، بلکه مرا به نقطهی چرخشی بزرگ و مهم در زندگی هدایت کرد و آن هم آشنایی با آقای علی رئیس شقاقی بود و شاگردی ایشان. تحلیل درست پدیده ها و عکاسی صنعتی و تبلیغاتی، کمترین چیزی بود که به من آموختند. در نهایت نخستین فتوبلاگ جدیام را راهاندازی کردم.
تجربهی بیست و اندی ساله در جایگاهها و سازمانهای مختلف به من آموخت که داشتن یک تخصص – حال دانشگاهی یا تجربی – در نهایت بیست درصد آن چیزی را میسازد که افراد برای ورود به بازار کار و موفقیت نیاز دارند. نیروی کار واقعی و مؤثر، کوه یخی است که بخش اعظم دانستههایش را مطالبی اساسیتر از دانش تخصصی تشکیل می دهد؛ نیروی کار، فارغ از این که برای خود کار می کند یا دیگری، اصول و مبانی کسب و کار و سازمان، رفتار سازمانی، نقش و اهمیت اطلاعات در سازمان را میداند؛ با روند استخدام شدن/استخدام کردن آشناست، به روشها و مهارتهای ساده و ابتدایی سازماندهی و مدیریت کار مسلط است و در تیمهای کاری حضور موثر و مفیدی دارد. به این ترتیب بود که در سال ۱۳۹۲ طرح درسی را با این محتوا برای علاقمندان ورود به بازار کار گرافیک و تبلیغات تدوین کردم و در زمستان ۱۳۹۳ برای نخستین بار به لطف استاد گرامیام آقای امرالله فرهادی، این دوره را در «مدرسهی تخصصی ویژه» ارائه کردم. اکنون نیز گاهی به فراخور زمان و شرایط به صورت خصوصی یا عمومی این مبحث را به علاقمندان درس میدهم. از طرفی با در نظر گرفتن نیازهایی که در محیط اطرافم می بینم، در حال طراحی درسهای دیگری نیز هستم که پس از تکمیل به فهرست مجموعه آموزشی مانی اضافه خواهم کرد.
پس از سال ها کار در جایگاه منشی، طراح گرافیک، مدیر آتلیهی گرافیک، تدوینگر کمپینهای تبلیغاتی، نویسندهی متن و تیتر آگهی، مدیر پروژههای تبلیغاتی، ویراستاری فنی کتابهای تبلیغاتی و مدیر بخش آیتی، از ابتدای سال ۱۳۹۵ تصمیم گرفتم باقی عمر کاریام را به حرفهی مورد علاقهام، تبلیغات، بپردازم و به عنوان یک فریلنسر از تمام آنچه آموختهام برای ارائهی مشاورهی برند به آن دسته از سازمانهای ایرانی استفاده کنم که محصول/خدمتشان با اهداف توسعهی پایدار در تناقض نباشد.
«مانی» گاهی هم دست به قلم برده و در وبلاگش از برندینگ، تبلیغات و از خودش میگوید.
و دیگر این که من مسحور زیبارویان و اسبهای ناصر اویسی هستم …
تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت به ماندانا آینه چیان تعلق دارد.